سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه تو را به خداى سبحان نیازى است در آغاز بر رسول خدا ( ص ) درود فرست ، سپس حاجت خود بخواه که خدا بزرگوارتر از آن است که بدو دو حاجت برند ، یکى را برآرد و دیگرى را باز دارد . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :2
بازدید دیروز :5
کل بازدید :59590
تعداد کل یاداشته ها : 40
103/9/4
11:43 ع
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
مهدی شیری زاده[12]
بهترین و زیبا ترین کلمه عالم خدا

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
بهار 1387[31] زمستان 1386[5]
لوگوی دوستان
 

ترکه رفته بود زیارت امام رضا . بعد از زیارت دستش را برای احترام روی سینه اش گذاشت و عقب عقب آمد بیرون. یه دفعه دید که خورده به یه چیزی . نیگاه کرد ، دید که یه تابلو است و روش نوشته: تبریز 5 کیلومتر!

-----------------------------------------------

یک روز به مرده میگن اگر بهت یک ماشین مدل بالا بدن چکار میکنی میگه لاستیکاشو باز میکنم لاستیک بازی میکنم

---------------------------------------------

رشتیه میگن زنت چند ما حامله است میگه:زنم..؟!حمید...؟

---------------------------------------------

رشتیه دعا می کنه که حق به حق دار برسه ..... صبح که از خواب پا می شه می بینه که هیچ کدوم از بچه هاش نیستن
---------------------------------------------

چی بگم دفعه اول تو کوچه دیدمش گفت داداشی میای بازی کنیم؟بعده اینکه بازیمون تموم شد گفتی تو بهترین داداشه دنیایی،وقتی بزرگتر شدم به دانشگاه رفتم چشام همش اونو میدید و میخواستم از ته قلبم بگم عاشقشم دوسش دارم اما اون گفت تو بهترین دادشه

-------------------------------------------

دنیایی وقتی ازدواج کرد من ساقدوسش بودم بازم گفت تو بهترین دادشه دنیایی و وقتی مرد من زیره تابوتشو گرفتم مطمئن بودم اگه میتونست حرف بزنه میگفت تو بهترین دادشه دنیایی چند وقت بعدی وقتی دفتره خاطراتشو خوندم دیدم نوشته عاشقت بودم دوست داشتم اما میترسیدم بگم برا همین میگفتم تو بهترین دادشه دنیایی

------------------------------------------

هرچه گشتم در این شهر نبود اهل دلی که بداند غم دلتنگی وتنهایی ما ...!

------------------------------------------

به دریا شکوه بردم از شب دشت، وز این عمری که تلخ تلخ بگذشت، به هر موجی که می گفتم غم خویش؛ سری میزد به سنگ و باز می گشت .!

------------------------------------------

هیچکس تنهایی ام را حس نکرد...لحظه های ویرانم را حس نکرد..در تمام لحظه هایم هیچکس وسعت حیرانم را حس نکرد ...آن که سامان غزلهایم از اوست بی سروسامانیم را حس نکرد چرا

-----------------------------------------

تا توانی رفع غم از خاطری غمناک کن در جهان گریاندن آسان است اشکی پاک کن
 
اونیکه یار تو بود اگه غمخوار تو بود قلبشو پس نمی داد دل به هر کس نمی داد

----------------------------------------

دستانت را به من بده و سعی کن تا بفهمی که من چقدر به تو احتیاج دارم به تو و به عشقی که به آن ایمان دارم... ولی افسوس آسمان نمی بارد تا این تن غبار آلود را بشوید و ببرد با خود به دیار دوست

----------------------------------------

خداوندا من در کلبه ی حقیرانه ی خود چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری . من چون تویی دارم و تو چون خود نداری

---------------------------------------


جوک