دختری کرد سـئوال از مادر که چه طعم و مزه دارد شوهـر
چون که بنـمود سئوال آن دختر انـدکی کرد تاًمل مادر
گر بگویم مزه اش شیرین است یا غم شوی روانش کاهـد
یا بلافاصله شوهـر خواهـد کرد زیـن سبـب گفت بــدو ای زیبا
تـرش باشد مزه شوهـر ها دختـرک در تـب در تاب افتاد
گفت مادر دهنـم آب افتاد.
سکوتم را به باران هدیه کردم , تمام زندگی را گریه کردم , نبودی در فراق شانه هایت ، به هر خاکی رسیدم تکیه کردم
آری دیروز جز خاطره ای بیش نیست و فردا فقط یک رویاست اگر امروز را خوب زندگی کنی تمام دیروزهایت به خاطره خوش و تمام فرداهایت به رویای امید تبدیل خواهد شد امروز را خوب دریاب امروز سر آغاز طلوع است
اشکی که بیصداست پشتی که بیپناست دستی که بسته است پایی که خسته است دل را که عاشق است حرفی که صادق است شعری که بیبهاست شرمی که آشناست دارایی من است ارزانی شماست
شاد بودن هنر است شاد کردن هنری والاتر لیک هرگز مپسندیم به خویش که چو یک شکلک بی جان شب و روز بی خبر از همه خندان باشیم
هر کسو بیشتر دوست داری زودتر قلبتو می شکنه اونی که فکر نمی کنی آتیش به قلبت می زنه.
پا روی کتاب و دفترم نگذارید هِی آینه در برابرم نگذارید تا کِی به پر و پای دلم می پیچید؟ عاشق شده ام سر به سرم نگذارید
همیشه با بدست آوردن اون کسی که دوستش داری نمی تونی صاحبش بشی ، گاهی وقتا لازم هست که ازش بگذری تا بتونی صاحبش بشی ، همه ما با اراده به دنیا می آییم با حیرت زندگی میکنیم و با حسرت میمیریم این است مفهوم زندگی کردن ، پس هرگز به خاطر غمهایت گریه مکن و مگذار این زمین پست شنونده آوای غمگین دلت باشدافسوس...آن زمان که باید دوست بداریم کوتاهی میکنیم آن زمان که دوستمان دارند لجبازی میکنیم و بعد...برای آنچه از دست رفته آه می کشیم
کسی رو که دوستش داری آزادش بگذار ، اگر قسمت تو باشد برمیگردد وگرنه بدان که از اول مال تو نبوده است... دستت رو بگذار روی قلبت، این ساعت عمرت که داره تیک تیک میکنه... جالبه همونی که بهت زندگی میده برات شمارش معکوس رو شروع کرده
بمان برای من بمان
دو چشمت آسمان من
ببین ترانه ی وفا نشسته بر لبان من
بیا که جز تو بی وفا ندارم به جز تو آرزو به سر
سفر نکن بیا برات یه شهر آرزو ببر
بیا که با تو زنده ام
امید و آرزوی من
ببین که بی تو خسته ام
بیا بیا به سوی من
بیا که جز تو بی وفا ندارم به جز تو آرزو به سر
سفر نکن بیا برات یه شهر آرزو ببر
بمان برای من بمان امید دل نواز من
بگو به من
بگو به من
چرا خسته ای ز من
بیا که جز تو بی وفا ندارم به جز تو آرزو به سر
سفر نکن بیا برات یه شهر آرزو ببر*
در انتظار دیدنت به دشت غم نشسته ام
رها نکن دل مرا بیا که دل شکسته ام*
بیا که جز تو بی وفا ندارم به جز تو آرزو به سر
سفر نکن بیا برات یه شهر آرزو ببر
غروب شد خورشید رفت. آفتابگردان
حاتم عشق اگر مولا بود عشق است و مولا و گفتم دلیل به عشقش نمیشه
به عمل کار بر آید به سخنرانی نیست در عشق یک کلمه بسا هزارتا دلیل بر عشق نمیشه
عاشق و جنون و مجنونی دوری یا رو دیوانگی این ناز و اداها دلیل بر عشق نمیشه
بازم میشیم دیوونه دیوونه میخونه این منزلگه عشاق جمع یاران دلیل بر عشق نمیشه
یارا مشو از ما دلگیر این درد دل ماست وفاداری دلیل بر عشق نمیشه
برای عشق تمنا کن ولی خار نشو. برای عشق قبول کن ولی
غرورتت را از دست نده . برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو. برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه. برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن . برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر . برای عشق وصال کن ولی فرار نکن . برای عشق زندگی کن
دو چشم ما به ره تا او بیاید / دعای ما که فردا او بیاید همیشه
خواهشی از جمعه داریم /که روز شنبه را با او بیاید
نمی بخشمت...................... بخاطر تموم خنده هایی که از صورتم گرفتی ....... بخاطر تموم غمهایی که بر صورتم نشوندی ....... نمی بخشمت ..................... بخاطر دلی که برام شکستی ....... بخاطر احساسی که برام پرپر کردی ....... نمی بخشمت ..................... بخاطر زخمی که ..بر وجودم نشوندی ........
بخاطر نمکی که بر زخمم گذاشتی ....... می بخشمت................ بخاطر عشقی که رو قلبم حک کردی
ای کاش می شدکه آنقدرخوب بود که فرصت خوب بودن را ازدیگران گرفت، و ای کاش می شد که آنقدر از بدیها دور می شدیم که دیگر هیچگاه دست نا زیبای بدیها به ما نمی رسید، چرا که من هنوز باور دارم که می توان بهتر زیست. در راه متعالی شدن شرط اول قدم آنست که باران باشیم، باران با سخاوتی که هم بر کویرمی بارد و هم در دشت سرسبز، آری اینگونه می توان بهتر زیست ،عاشق تر ماند، شاعرتر شد و در نهایت جاودانه شد
آسمون نگاهی کن دیگه ستاره نداره صدای قلبمو ببین دیگه صدایی نداره به این دلم نگاهی کن عکس تو رو کشیده باز از رسم روزگار خود چه غصه ها کشیده باز گفتیم تا آخر می مونیم تا آخر قصه ی عشق اما نصیبمون چی شد ؟ تنها ، غم و غصه ی عشق من نمی گم خودت بگو آخر دنیا کی میشه ؟ بازی روزگار اینه ؟! این بازی هم تموم میشه ؟ گناه این دل چی بوده ؟ عاشق و بیقراربودن
اگه یه روز بغض گلوت رو فشرد بهت قول نمیدم که می خندومت ولی می تونم باهات گریه کنم اگه یه روز نخواستی به حرفهام گوش بدی خبرم کن........قول می دم که خیلی ساکت باشم اگه یه روز خواستی در بری بازم خبرم کن......قول نمی دم که ازت بخوام وایسی اما میتونم باهات بدوم اما.....................اگه یه روز سراغم رو گرفتیو خبری نشد..........سریع به دیدنم بیااحتمالا مٌردم
آنگاه که با دستانت واژه عشق را بر قلبم نوشتی سواد نداشتم اما به دستانت اعتماد داشتم حال سواد دارم اما دیگر به چشمان خود اعتماد ندارم
توی زندگی 3 راه رو دنبال کن: 1.دوست داشتن را برای یک تجربه 2.عاشق شدن رو برای یک هدف 3.فراموش کردن رو برای قبول واقعیت
وقتی نگاهت می کنم اشک تو چشمام جاری میشه پر می کشم به آسمون دنیا برام قشنگ میشه وقتی صداتو میشنوم غم تو دلم شادی میشه هر چی به روزم که بیاد بازم دلم راضی میشه بمون بمون کنار من تو ای دلیل بودنم بمون کنارم تا بگم دوست دارم ای یار من
همیشه تو زندگی تلخ ترین لحظات رو یکی می سازه.... که یه روز
قشنگ ترین لحظه ها رو ساخته بود
گر عاشقانه مردن را بلد نیستیم لااقل عاشقانه زندگی کنیم ....سوختن حرف کمی نیست انانکه ساختند سوختند
عشق یعنی حسرت شبهای گرم عشق یعنی یاد یک رویای نرم عشق یعنی یک بیابان خاطره عشق یعنی چهاردیواربدون پنجره عشق یعنی گفتنی با گوش کر عشق یعنی دیدنی با چشم کور عشق یعنی تا ابد بی سرنوشت عشق یعنی آخر خط بهشت عشق یعنی گم شدن در لحظهها عشق یعنی رود آبی بی انتها عشق یعنی یک سوال بی جواب عشق یعنی راه رفتن توی خواب